سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ملعون است، ملعون است دانشمندی که به سوی پادشاهی ستمگر می رود و به او در ستمش یاری می رساند [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :4
کل بازدید :9493
تعداد کل یاداشته ها : 12
103/2/9
3:36 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
جمال گلی تالاری[0]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
بهار 1385[4] زمستان 1384[8]
عناوین یادداشتهای وبلاگ
سلامی دوباره عناوین یادداشتها[12]

سلام

یه هفته ای هست که از اصفهان برگشتم

شهرقشنگیه

البته باراولم نیست که اصفهان رفته بودم اما چون اینباراواسط بهار بود سبزی درختای عظیم و سبز کنار خیابون که مشخصه عین شهر اصفهان سن وسال بالائی دارن جلوه خاصی به زیبائی این شهر قشنگ داده بود. 

زیبائی اصفهان اینه که هنوز ساختار قدیمی خودشو حفظ کرد

دلیل رفتن به اصفهان ماهم برمیگرده به گله یک شرکت  اصفهانی مصرف کننده محصول شرکت ما بخاطر کیفیت  پائین بعضی از تولیدات  ما که با دعوت اونها برای بازدید یه اکیپ سه نفره از شرکتمون (حقیر همراه با مدیرعامل و مدیر تولید) بعد از ظهرروز سه شنبه  با ماشین من راه افتادیم سمت اصفهان

جاده ای هم که انتخاب کردیم اتوبان ساوه جاده سلفچگان بود که غروب بود رسیدیم اصفهان

مستقیم رفتیم سی و سه پل با مدیرعامل یه قلیونی کشیدیم ، مدیر تولیدمون دودی نبود یه چائی باهم خوردیم و بعد از یه مقدار گشتن دوباره راه افتادیم تا بیم به شرکتی که جنوب شهراصفهان (جاده آبشار) بود

شب بود فکر کنم ساعت ده بود رسیدیم 

رسیدیم در ورودی کارخونه دیدیم یکی شیک کرده منتظر ماست بعد ما رو راهنمائی کرد مهمانخونه اون شرکت که مدیرعامل اون شرکت همراه با مدیر مالی و مدیر تولیدشون منتظر ما بودن

بعدپذیرائی و صحبتهای اولیه اجازه گرفتن رفتن منزل و ما هم استراحت کردیم تا صبح فردا که دوباره اونها اومدن همراه با هم برای بازدید از کارخونه راه افتادیم

کارخونه اونها تو یه زمین 650000 متری با 200 نفر پرسنل بود که بازدید ما تا ظهر طول کشید بعد صرف ناهار جلسه ای گذاشتیم و داشته ها و انتقال دادیم تا به جمع بندی برسیم و با اونها که خداحافظی کردیم دوباره اومدیم تو شهر اصفهان بعد گشتن تو محوطه پل خواجو میدان نقش جهان بازدید از مسجد شاه و خرید گزا اصفهان ساعت پنج راه افتادیم و همون مسیری که رفتیم رو برگشتیم ساعت هشت و نیم شب بود که رسیدیم شرکت خودمون تو تهران

اتفاقاٌ شب چهارشنبه بود رسیدیم یه طوفانی شد یه خاکی بلند شد که نتونستیم اونجا توقف داشته باشیم براهمین زودی خداحافظی کردیم و هرکدوم رفتیم منزل

حیف که بلد نیستم والا عکسای قشنگی از اصفهان برداشتم که حتماٌ میذاشتم ببینین

خوب دیگه موقشه که برم به کارام برسم

پس تابعد

 

    

 

 


85/3/4::: 2:31 ع
نظر()
  
  

سلام به همه شما

دیدین بازم حوصله نداشتم

دیدین بازم نتونستم بیام وبم روز بروز کنم

هرچیزی پشتکار می خواد

حوصله میخواد تحمل می خواد و خیلی چیزای دیگه می خواد که معلو شد ما نداریم

موقع حرف میشه خودمون رو علامه دهر می دونیم

به هیچ صراطی هم مستقیم نیستیم

اون روزی که داشتم شروع میکردم چون ذوق و شوقی داشتم

هنوز یه ماه نشده بریدم

بهونه کار و گرفتاری و امثالهم هم حرف مفته

آقا نمی تونی بگو نمیتونم دیگه چرا مردم رو میذاری سرکار

جواب این عزیزانی که میان به وبلاگت سر میزنن تا مطلب جدید بخونن اما یه مشت چرت و پرت اونم مال عهد دقیانوس رو میبینن چی میخوای بدی

که اینکه کار داری ؟ سرت شلوغه؟ آهان حتماٌ موقع حسابرسیه و جنابعالی وقت ندارین

و چون ساعت کاری کمه مزید بر علته که حضرتعالی نیای وبت رو آپدیت کنی

برو ، برو فکراتو بکن ببین که میخوای باشی یا نه

اگه هستی همیشه باش اگه هم نیستی که به جهنم

اخه تو یه تجربه کاری داری اونجاهم بریدی

یادت هست؟

تو پرشین بلاگ

با هنگامه

د خاک بر سر تو اونم از دست دادی

چی بگم بهت که هرچی میکشم از کوته فکریهاته

آخه فلان فلان شده برو آدم شو

برو دیگه سی و سه سالته

دریغ ازیه دوست یه یار یه غمخوار یه همدم یه مونس

همش که نباید بدنبال این باشی که خودتو ثابت کنی

بسه دیگه، دیگه بسه من از دستت خسته شدم 

همه زندگیت شده کار ، کار ، کار  خونه عوض کردن ماشین مدل بالا گرفتن

پس خودت چی

مگه آدم چند بار بدنیا میاد

اصلاٌ مگه عمر مفید یه آدم چقده

تو رو خدا برو یه حرکتی بکن، التماست میکنم

پاشو حالا دیگه وقت رفتنه ساعت کاریت تمومه اما وقتی فردا اومدی سرکار یه آدم دیگه باش

یکی که ...

خودت میدونی چی میگم

پاشو برو

یاحق

 


85/2/16::: 1:50 ع
نظر()
  
  

سلام دوستان

امیدوارم که سالی خوب و پربار رو پشت سرگذاشته باشین و  سال بهتری  پیش روتون باشه

دیروز روز اولی بود که اومدم سرکار

بالاخره از بیست و هشت اسفند پارسال تا امروز که پانزدهم فروردینه و بعد از یه تعطیلی طولانی فرصت کردم که وبم رو روز کنم

دیروزو که فرصت نداشتم فقط دیدو بازدید و ماچ و بوسه عید بودبا همکارانم که کماکان امروزم ادامه داره

حال جسمانیم هم تعریفی نداره بشدت سرما خورده ام

اما با این اوضاع و احوال چون دلم براتون تنگ شده بود نتونستم خدمت نرسم

چند روز اول فروردین به دید و بازدید عید گذشت

بعد از اون رفتم اصفهان و یه گشت چند روزه زدم بعدش روزهای غیر تعطیل وسط رو اومدم تهران و از اینجا رفتم مازندران و یه هفته ای تو شمال بودم

جاتونو خالی کردم

خیلی خوب بود

رفته بودم وسط جنگل البت جاده بود و با ماشین رفته بودم اما گم شدم یه دوساعتی اونجا سرگردون بودم تا اینکه به کمک یکی از روستائیان اونجا راه برگشت رو پیدا کردم

الانم در خدمت شمام

 

 
قتل خسرو پرویز

سوم آوریل 628 میلادی خسرو پرویز، شاه ساسانی ایران، که در کاخ تیسفون بازداشت بود به تصمیم افسران ارشد و مقامات دولت و تائید پسرش «شیرویه» کشته شد و این قتل، آغاز پایان امپراتوری ایران در عهد باستان بود. خسرو پرویز در طول سلطنت خود با لشکرکشی های غیر ضروری و تصرف نقاط دوردستی چون مصر و نیز رنجاندن و از دست دادن ژنرالهایی چون بهرام مهران ( بهرام چوبین ) و شهر براز و عصبی ساختن مسیحیان با انتقال صلیبی که مسیح با آن مصلوب شده بود از فلسطین به تیسفون، کشور را تضعیف و در برابر انبوهی دشمن قرارداده بود. علت بازداشت او در کاخ، رها ساختن ارتش ایران در برابر رومیان و فرار به تیسفون و پناه بردن به شراب بود.
    پس از وی شیرویه به نام قباد دوم شاه ایران شد و با این که با دادن امتیازهای متعدد صلح با امپراتوری روم ( بیزانتیوم) را خرید نتوانست به آشفتگی داخلی پایان دهد و از اضمحلال تدریجی امپراتوری جلوگیری کند.

یا حق

 


85/1/15::: 9:16 ص
نظر()